-          چیزی نمونده. نباید ناامید بشیم. یه خورده دیگه تلاش کنیم بهش می رسیم!

-          آره قبول دارم نباید مثل رفیقامون کم بیاریم. تنبلی مساوی است با مرگ!

-          هر لحظه باید آماده باشیم. حواست باشه به محض اینکه باد شروع به وزیدن کرد باید از فرصت استفاده کنیم و بپریم.

-          اما سفیدک! من خسته شدم. تو هم که همه‌ی هیکلت را انداخته ای روی من و خیالت راحته. خبر نداری و نمی دونی من علاوه بر تحمل وزن تو همه سرو صورتم از آسفالت های کف مدرسه زخم و زیلی شده!

-          آخه راست می گی. چکار کنیم آخه من هنوز روسفیدم و امید دارم کمک کن  تا آخر هم رو سفید بشم.

-          ما که شانس نیاوردیم. با چهار تا خط کج و معوج پرونده ی اعمالمون سیاه شد و خلاصه سه سوته فاتحه مون خونده شد.

-          غصه نخور برادر دو قلوی من. آخه من و تو نداریم. اگه خدا بخواد و دست یه آدم با انصاف و با احساس و خوش ذوق بیفتیم اونوقت ممکنه بخت مون باز بشه و صفحه دل ما خونه ی حرف ها و نوشته هایی بشه که قلب و ذهن های زیادی را به پرواز دربیاره.

-          امیدوارم. اما من دیگه به هیچ دردی نمی خورم. خوش به حال توسفیدک.

-          سفیدک: خودتو بیشتر از این ناراحت نکن سیاهک! نا امید نباش من قول میدم هر جا برم تو را هم من خودم با خودم ببرم.

-          سیاهک:جدی میگی؟! قول مردونه می دی؟

-          سفیدک: بله دیگه. تو اگه مقاومت کنی و مراقب من باشی که روم به زمین نباشه و دست به دست من بدی من تو آیینه ی ابرهای سفید آسمون بخت سفید و رویای ماندگاری برای هر دو مون می بینم.

-          سیاهک: تو خیلی دلت خوشه سفیدک! خبر از دل شکسته من نداری!

-          سفیدک: اتفاقا خوب می دونم چی به دلت میگذره. باور کن سایه همه‌ی زخم های تو دقیقا مثل آینه تو قلب منم هست. سر از روی خاک برندار تا خدا دعامون را مستجاب کنه و دستمون را بگیره. تازه تو یه چیزی داری که من ندارم و اون دل شکسته است و تن خاکی که خیلی قیمت داره. مگه نمی دونی خدا تو دلای شکسته است.

-          سیاهک: ممنونم و خوشحالم از اینکه خدا برادری نصیب من کرده که خوب درد دل من و می فهمه و عین خودم به درد و دلم گوش می ده و به من امید می ده. واقعا دوست  و همدم خوب یه نعمته.

-          سفیدک: منم اینقدر تو را دوست دارم و به تو نزدیکم که به محض اینکه اشکت جاری می شه، بلافاصله صورت منم خیس اشک می شه. انگار خودمم که گریه می کنم. اصلا من و تو نداریم. من توام و تو منی.

-          سیاهک: خیلی خوب برادر رو سفید» خیلی لوس نشو. هنوز یادم نرفته که ما مادرزادی دوقلوهای همراه هستیم! فقط تو بی رودروایستی هنوز همون چشم سفیدی که بودی آخه از روز اول هم بیشتر از من شیر می خوردی.

-          سفیدک: من و تو هم روییم. اگه پر روییم یا کمروییم؛ دو روی یه برگه ایم مثل دو روی یه سکه ایم. مثل دو تا پنجره ی روبروییم.فقط واروییم.

-          سیاهک: هه هه هه هه شاعر! پنبه ای! اصلا سفید برفی! پارو بدم برفاتا جارو کنی!

-          معلومه کی شاعره!

-           شاعر خودتی!

-          اولا که شاعر بودن بد نیست. بعدشم تو نمی دونی هرچی بگی در واقع به خودت می گی. به قول شاعر: هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی! کاش این حقیقت را همه می دونستند و باور داشتن. حتی گاهی فکر و خیالاتی که درباره دیگران می کنیم زود تر از اینکه به ضرر دیگران باشه قلب و ذهن خودمون را سیاه و تیره می کنه بنابراین باید مواظب حرف زدنا مون باشیم.

-          سیاهک : بله جناب پرفسور. دقیقا درسته. حالا لطفا این معادله را هم برای ما حل بفرمایید که: چطوره که من و تو هم اندازه ایم ولی من و تو روهم اندازه هم هستیم یعنی من و تو جمعا اندازه یکی مون هستیم. می فهمی چی می گم؟ یعنی چطور می شه دو نفر هم اندازه هم باشن و باهم هم ، هم اندازه یکی از او نا باشن؟!

-          سفیدک: این قد هم هم نکن پیاده شو باهم بریم.این که چیزی نیست این همون یه برگه کاغذ آچهاره که دو تا رو داره و دو طرفش هم اندزه هم اند. اما من یه معادله سراغ دارم که هفت نفر اند و اندازه هم اند ولی این هفت نفر با هم هم اندازه یه نفرشونند.

-          سیاهک: چی؟ چی گفتی؟ من نمی فهمم. به سرت زده ؟ قاطی کرده ای؟ من که از این معادله  چشمم سیاهی رفت.

-          سفیدک: خیلی به مخت فشار نیار. این بحث مال آدماست که هفت تا نفس دارند و هفت نفرند و با هم هم یه نفرند. حالا حواست را جمع کن شیطون گولت نزنه تا باد هر جا خواست ببردت.

-          سیاهک: خوب ببره مگه چی می خواد بشه مگه بالاتر از سیاهی رنگ هست؟

-          سفیدک: آخه دوست من. من وظیفه دارم تو را نصیحت کنم بیشتر از این بدبخت و روسیاه نشی. اصلا وظیفه چیه؟ اگه تو بدبخت بشی منم که برادر و دوست توام؛ با خودت بردی توی چاه. در واقع من وقتی هوای تو را داشته باشم هوای خودم را دارم. تو منی و من توام! فهم این که سخت نیست ابوالاسود!؟

-          شوخی کردم. می فهمم و من به خیرخواهی تو ایمان دارم. ابوالابیض!

-          سفیدک: آفرین دوست جون جونی خودم.

-          سیاهک: آفرین به خودت. خودم. خودت. خودمون. خودمت. خودتم.خرتم. خرمی. خریم. خرن. اصلا

-          سفیدک: خَر خَر نکن! گوش بده یه نکته دیگه هم یادم اومد و اون اینکه: آدم اگه یه هنری چیزی داره بد نیست گاهی خودش را نشون بده. نه برای خودنمایی بلکه برای استفاده و خدمت به دیگران. حتی من یه وقتی توی کتابای روسفید خوندم که اگه کسی به خاطر ریا هم که شده اسراف نکنه این کارش اجر داره و مورد قبوله. چراکه هدف اسراف نکردنه و نتیجه اون استفاده از نعمت هاس و اصلا ریا و خود نمایی معنی نداره. این عین عقل و انصافه.

-          سیاهک: آره درست می گی به این فکر نکرده بودم. بله. به روی تخم سیاه و سیاه تخمه چشمم! پیش به سوی خود نمایی! سلفی! سلبریتی! با دوربین کبریتی!

-          سفیدک: تازه کجاش و دیدی؟. هیچ فکر کردی فرق من و تو چیه؟!

-          سیاهک: بله. من روسیاهم و تو روسفیدی.

ادامه انشای کاغذ یه رو سفید2

ادامه انشای کاغذ یه رو سفید

انشای کاغذ یه رو سفید

خاطره از کلاس درس

«قصه گلابیِ حسن کلید و اسبش»

آدرس ایتا و شماره تماس

          ,تو ,هم ,یه ,سفیدک ,سیاهک ,          سیاهک ,          سفیدک ,من و ,و تو ,تو را

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بازاریابی، فروش، مذاکره کلمن آب دانلود کده گروه آموزشی سینامارکت پنجره چوبی بشارت رهایی زوم مگ شما بیا آموزش حسابداری در شیراز آموزش نویسندگی مجازی رایگان